سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و فرمود : ] بنده را نسزد که به دو خصلت اطمینان کند : تندرستى و توانگرى . چه آنگاه که او را تندرست بینى ناگهان بیمار گردد و آنگاه که توانگرش بینى ناگهان درویش شود . [نهج البلاغه]
 
پنج شنبه 92 بهمن 24 , ساعت 10:35 صبح

5.     تضییع سهم سادات از خمس

غصب فدک سرآغازی برای پایمال­کردن عامدانه و آشکار سایر حقوق خاندان پیامبراکرم(ص) شد . خلفا در طول تاریخ سهم رسول و ذوی القربی از خمس را که باید به بنی­هاشم می­دادند به­طورکامل یا بخش معظم آن را در مصارف عمومی و شخصی مصرف می­کردند . در این خصوص در کتاب­های تاریخی روایات بسیاری نقل شده است ما به یک روایت اکتفا می­کنیم :

بیهقی در کتاب سنن از عبدالرحمان بن ابو یعلی نقل می­کند : «علی(ع) را در منطقه احجارزیت ملاقات کردم و به ایشان عرض کردم : فدایت گردم ، ابوبکر و عمر با حق شما اهل­بیت از خمس چه کردند؟ ـ علی(ع) پاسخی طولانی دادند تا آن­جا که فرمودند : ـ عمر گفت : شما حقی دارید اما من نمی­دانم اگر بسیار شود آیا باز هم همه­اش برای شماست پس اگر موافقید مقداری را که صلاح بدانم به شما بدهم . ما به چیزی جز همه­اش رضایت ندادیم عمر هم از دادن همه­اش امتناع کرد»[1].

از روایات و منابع اهل­سنت چنین استفاده می­شود که عمر و ابوبکر سهم ذوی القربی (سادات) از خمس را در امور عامه به­ویژه جنگ با اصحاب رده (مرتدان) و تجهیزات نظامی مصرف می­کردند اما بدون کسب اجازه و رضایت خاندان پیامبراکرم(ص) بلکه حتی با مخالفت آنان .[2]

متأسفانه این سهم در دوران خلفای اموی تا عمر بن عبد العزیز به­طور کامل غصب و تحت تصرف شخصی خلفا به­ویژه معاویه قرار گرفت ، در طبقات ابن سعد نقل شده که علی بن عبدالله بن عباس و ابوجعفر محمد بن علی(ع) فرمودند : «از زمان معاویه تا به امروز (حکومت عمر بن عبد العزیز) خمسی بر ما تقسیم نشده است»[3].

در روایات نقل شده که ابوبکر اهل­بیت را از خمس محروم کرد لذا فاطمه(س) برای مطالبه خمس نزد او رفت و با استدلال به آیه خمس «(#þqßJn=÷æ$#ur$yJ¯Rr&NçGôJÏYxî`ÏiB&äóÓx«¨br"sù¬!¼çm|¡çHè~ÉAqß?§?=Ï9ur?Ï%Î!ur4?n1ö?à)ø9$#. . .»[4] وی را محکوم کرد . ابوبکر از دادن خمس امتناع کرد و آن را در مصارف جنگ با ممتنعان از زکات ، هزینه کرد . فاطمه(س) به او گفت : تو عامدانه آن­چه را خدا از آسمان نازل کرده (آیه قرآن) پایمال کردی و سهم ما را نفی کردی»[5].

در روایتی نقل شده که عمر بن خطاب درباره سهم سادات از خمس به علی(ع) چنین گفت : می­خواهم سهم شما را در جنگ هزینه کنم . حضرت­علی(ع) فرمود : اختیار داری . ابن عباس اعتراض کرد . علی(ع) فرمود : اگر مخالفت می­کردیم خمس را نیز هم­چون فدک نفی می­کرد[6].

2.   تباهی اخلاق اجتماعی

این قضیه در اخلاق عمومی جامعه هم بعداً اثرات منفی و مخربی بر جای نهاد .

مقصود از بداخلاقی آن است که غصب فدک در اخلاق جامعه اسلامی هم تأثیر گذاشت و مسلمانان را به خوردن مال دیگران بدون هیچ مجوز شرعی ترغیب و تحریص نمود . قبح تصرف در مال دیگری بدون اذن او از بین رفت و مسأله حلال و حرام در عمل مواجه با شکست شد . پس هرچه به دست هرکس می­آمد از هر طریقی که بود مانعی نداشت . حتی کار به جایی رسید که در سرزمین کربلا بعد از شهادت سیدالشهدا ، خیمه­ها غارت شد و تمام اسباب و اثاثیه اولاد رسول­خدا( ص ) به یغما رفت . حتی لباس­های امام­حسین(ع) را از تن مبارکش درآوردند و بردند[7].

 



[1]. عسکری ، مرتضی ، مقدم? مرآ? العقول ، ص155 ، به نقل از سنن بیهقی ، ج6 ، ص44 و مسند شافعی ، ص187.  

[2]. عسکری ، مرتضی ، مقدم? مرآ? العقول ، ص153.

[3]. همان ، ص165 .

[4]. سور? انفال ، آی?41 .

[5]. عسکری ، مرتضی ، همان ، ص151.  

[6].                               . 

[7]. مقرّم ، عبدالرزاق ، مقتل­الحسین ، ص284 .


پنج شنبه 92 بهمن 24 , ساعت 10:32 صبح

3.     جعل و منع حدیث

هرچند جعل حدیث از زمان حیات رسول­اکرم(ص) آغاز شد[1] اما حضرت در نطقی از آن جلوگیری کردند و روش تمییز حدیث جعلی را از درست به مردم آموختند که حدیث را بر قرآن عرضه کنند تا اگر با آن مخالف بود بدانند که آن را پیامبر نفرموده و به کناری نهند اما اگر موافق بود ، بپذیرند[2]. اما شیوع جعل حدیث از زمانی آغاز شد که رهبر جامعه اسلامی ـ ابوبکر ـ آن را در ماجرای غصب فدک پایه­گذاری کرد .  روایت «نَحنُ الأنبیاء لا نورث دینارا و لا درهما ما ترکناه صدقة» بود که شاهدانی بر آن جز پیروان خود : عمر ، حفصه ، عایشه و اوس بن حدثان[3] نداشت[4].

فاطمه(س) طبق فرمایش پدر بزرگوار خود حدیث را با عرضه بر قرآن ، نقد و جعلی­بودنش را اثبات می­کند و خطاب به خلیفه می­فرماید : «یابن ابی قحافه ، آیا در کتاب خداست که تو از پدرت ارث ببری اما من از پدرم نبرم؟» و در ادامه به پنج آیه از قرآن پیرامون ارث فرزندان و نزدیکان استناد می­کند .[5] تفصیل بحث در فصل چهارم این رساله گذشت .

جالب آن است که دروغین­بودن از نظر خود شاهدان هم ثابت بود زیرا در زمان خلافت عثمان بن عفان ، پس از آن­که وی از مستمری عایشه کاست ، عایشه نزدش رفت و مطالبه عطای ابوبکر و عمر به خود را کرد ، عثمان تقاضایش را رد کرد ، عایشه مطالبه میراث خود از رسول­خدا(ص) را کرد ، عثمان تقاضای ارث را نیز رد کرد و به او گفت : «. . . آیا تو نبودی که با آن اعرابی که با بول خود وضو می­گرفت نزد پدرت گواهی دادید که پیغمبران ارث نمی­گذارند؟!»[6]

سکوت مردم در برابر این حدیث دروغین دست خلفا را در جعل بیش­تر حدیث مبسوط نگاه داشت و باعث تجری آنان در ادامه این کار شد به­طوری­که در زمان معاویه بن ابی سفیان این کار با بخش­نامه­های دولتیِ رسمی شد و دنیاطلبان هیچ ابایی در نسبت دروغ به پیامبراکرم(ص) نداشتند .[7]

هرچند دانشمندان علوم حدیث ، جعل روایت را پیامد منع کتابت آن می­دانند[8]ولی اسوه­شدن خلیفه اول و دوم را در این کار نمی­توان از نظر دور داشت . افزون بر آن سرچشمه منع کتابت حدیث نیز تحریف سخن رسول­خدا(ص) توسط عمر بن خطاب است زیرا وی متأثر از کعب الاحبار آن یهودی مسلمان شده ، موضوع : «حَسبُنا کتابَ الله وَ لا مثناه کمثناة اهل الکتاب»و «کتاب مع کتاب الله؟!» را سر داد و آن را وسیله­ای برای منع کتابت حدیث نبوی قرار داد[9].

در واقع عبارت «کتاب مع کتاب الله؟!» گرچه عمر آن را بدون انتساب به پیامبراکرم(ص) نقل می­کند اما مأخوذ از روایت نبوی(ص) است که حضرت وقتی آن را بیان فرمود که برخی صحابه هم­چون عمر و حفصه را دید که تورات و داستان­های بنی­اسرائیل را می­خوانند لذا با این عبارت آنان را از این کار بازداشت ، اما عمر با تحریف حدیث نبوی ، آن را حمل بر کتابت[10] بلکه نقل احادیث[11] و سنت نبی اکرم(ص) نمود .

با منع کتابت و نقل احادیث نبوی که به مدت 95 سال به طول انجامید[12] فضایل خاندان نبی اکرم(ص) و پیش­بینی­های حضرت­رسول(ص) درباره مظلومیت­هایشان رو به افول نهاد و از اذهان عامه امت اسلام محو یا کم­رنگ شد . بی­شک حدیث خشم خدا بر ایذاءِ فاطمه(س) که دخت نبی اکرم(ص) آن را در لحظات آخر عمر شریف خود به ابوبکر و عمر یادآوری کرد[13]، مهم­ترین حدیثی بود که از نظر آن دو خلیفه باید از اذهان رخت بربندد .

2.    انزوای سیاسی امامان معصوم(ع) ما در طول تاریخ و سرکوبی قیام­های علویان

یکی از انگیزه­های غصب فدک انزوای سیاسی اهل­ بیت(ع) بود که غاصبان با تحقق و تثبیت غصب به اهداف خود نایل شدند زیرا امیرمؤمنان علی(ع) دیگر آن سرمایه بزرگ را برای تألیف قلوب و جذب مردم برای تبیین درست معارف اسلامی نداشت افزون بر آن ، استرداد و غصب­های مجدد در دوران خلفا که بنا بر بعضی از روایات از دوره خلافت عمر بن خطاب آغاز شد[14] در واقع نوعی تضعیف سیاسی ـ اجتماعی بنی­هاشم به­ویژه علویان و امامان شیعه بود . شاید به همین دلیل باشد که امام موسی­ کاظم(ع) در پاسخ به پرسش هارون­الرشید از حدود فدک ، گستره آن را همه حدود جغرافیایی و قلمرو سیاسی خلافت اسلامی معرفی کردند[15]. یعنی پهنه­ای که خلفا هیچ­گاه از آن دست برنمی­دارند .

از کنار هم نهادن سیاست­های مأمون عباسی با علویان می­توان به صحت این مدّعا پی برد . وی برای مهار قیام­های این خاندان مظلوم و مبارز از یک سو پیشوای­شان امام ­رضا(ع) را از مدینه به مرو تبعید و در پوشش ولایت­عهدی تحت اشراف خود نگاه می­دارد[16]و از سوی دیگر فدک را به آنان مسترد می­کند . این استرداد عملی جز در راستای آن تبعید و مکمل سرکوبی بدون صدای قیام­های علویان نبود و همان نتیجه را داد زیرا خلیفه اولاً فدک را به امام­رضا(ع) تحویل نداد بلکه به محمد بن یحیی و محمد بن عبدالله از نوادگان امام­سجاد(ع) تحویل داد[17] ثانیاً پس از فروکش­کردن قیام­های علویان ، آن را از کف آنان بازستاند و به کارگزار خود در مدینه وانهاد[18].

اگر واقعاً قصد مأمون رساندن فدک به صاحبانش یعنی فرزندان فاطمه(س) بود دیگر معنا نداشت که دوباره آن را غصب کند .

با تحلیل موضع­گیری خلفای اُموی و عباسی در قبال علویان و مسئله فدک درمی­یابیم که آنان سیاست واحدی را در این موضوع اتخاذ کرده بودند و آن تضعیف سیاسی علویان بود گویی که این موضع­گیری از اصول سیاسی خلفا در طول تاریخ بوده که خبر از نوعی تبانی و توافق آنان را در این خصوص می­دهد . مؤید این مدّعا ، تعهد هر خلیفه هنگام اشغال منصب خلافت ، بر عمل به سنت و عملکرد سیاسی شیخین (عمر و ابوبکر) است .

ابوبکر فدک را غصب و عمر بن خطاب مهر تأیید بر آن زد . بنابراین خلفای جور پس از آن دو هیچ­گاه قصد راستین استرداد فدک را نداشتند البته به جز عمر بن عبدالعزیز که خط و مشی سیاسی مخالفی با خلفای پیش و پس از خود داشت و بسیار مورد نکوهش بنی­اُمیه قرار گرفت به­ویژه در استرداد فدک[19].

امامان پاک شیعه امامیه از این تبانی سیاسی آگاه بودند لذا هیچ­کدام به مطالبه فدک نپرداختند حتی امیرمؤمنان علی(ع) با رسیدن به خلافت که زمام امور را به دست داشتند فدک را به ملکیت فرزندان خود درنیاوردند وقتی علت را جویا شدند فرمودند : «إنی لأستحیی مِنَ الله أن أرد شیئاً منع منه ابوبکر و أمضاه عمر؛ من از خدا شرم دارم چیزی را که ابوبکر منع کرد و عمر بر آن صحه گذاشت ، بازگردانم»[20].

این حدیث دلالت بر عدم استرداد فدک توسط عمر دارد لذا اخباری که دلالت بر استرداد وی دارد که همگی در منابع اهل­سنت نقل شده­اند ، نادر و ضعیف هستند . البته به موجب روایتی عمر فدک را به وارثان پیامبراکرم(ص) و بدون تحویل به شخصی معین مسترد کرد این امر باعث اختلاف میان علی(ع) و عباس عمویش شد که علی(ع) مدعی بود که پیامبراکرم(ص) فدک را در زمان زندگی خود به فاطمه بخشید اما عباس مدعی بود که فدک ملک رسول­خداست و خود وارثش است . شکایت نزد عمر بردند او گفت : خودتان مشکل­تان را حل کنید من فقط آن را تسلیم شما دادم[21]. این­گونه تسلیم خود دلیل بر سوءِ­استفاده سیاسی از آن است .

اما اخباری که دلالت بر مطالبه فدک از سوی برخی از امامان دارد ، مانند امام­کاظم(ع) ، در واقع برای اثبات حقوق سیاسی خود بوده است و در مواردی نیز به علت فشار اقتصادی بسیاری که بر بنی­هاشم وارد شده بود .

ائمه اطهار(ع) دریافته بودند که غصب و ردهای مکرر فدک در واقع وسیله­ای برای سرکوب­کردن قیام­های علویان است . لذا از آن دم فرو بستند و چاره را در هدایت علمی مردم دیدند .



[1]

[11]. همان ، ص57 .

[12]. جعفریان ، رسول ، تاریخ تدوین حدیث ، ص13ـ12 .

[13]. قمی ، عباس ، بیت­الاحزان ، ص234 .

[14]. بخاری ، محمد ، صحیح ، کتاب الجهاد و السیر ، ج 5 ، ص103 ـ صحیح مسلم ، ج 5 ، ص11 ـ تاریخ ابن کثیر ، ج4 ، ص335 و . . . ؛ هرچند این نقل به دلیلی که در ادامه خواهد آمد ضعیف است .    

[15].                                                   .

[16]. رک : هاشم معروف ، سیر? الأئمه الأثنی عشر ، ج2 ، ص384 .

[17]. علامه امینی ، الغدیر ، ج7 ، ص195.

[18].                                               .

[19]. عسکری ، مرتضی ، مقدم? مرآ? العقول ، ص170.  

[20]. مکارم شیرازی ، ناصر ، زندگانی حضرت فاطمه(س) ، ص112.  

[21]. علامه امینی ، الغدیر ، ج7 ، ص194. 



لیست کل یادداشت های این وبلاگ