مستحبات
ازجمله مصادیق اخلاقی در بعد اجتماعی انجام دادن کارهای پسندیده تمدن سازاست که در فرهنگ اسلامی به مستحبات یاد می شوند.مستحب یا مندوب از مصادیق معروف است وتحت فریضه «امر به معروف و نهی از منکر »قرار می گیرد.
معروف در قرآن کریم به معنای هر چیزی است که خوب و حسن بودن آن با عقل اجتماعی و شرع شناخته شده باشد شناخته بودن فعل معروف یا منکر، نوعی است. یعنی نوع مسلمانان آن را بشناسند نه فرد .
ترک معروف و ارتکاب منکر، در واقع به منزله تغییر فرهنگ دینی و نوعی مخالفت و مبارزه با دین و نابودی تمدن اسلامی است. به این دلیل وضع کیفر سختی تا حد نزول عذاب الهی بر عدم پیشگیری از تغییر فرهنگ دینی، قابل توجیه است. چنان که امام رضاعلیه?السّلام به نقل از پیامبر اکرم صلی?الله?علیه?وآله می?فرماید:«إذا أُمَّتی تَواکَلَتِ الأمرَ بِالمَعروفِ و النَّهیَ عَنِ المُنکَرِ فَلیَأذَنوا بِوِقاعٍ مِنَ اللهِ: هرگاه امتم امر به معروف و نهی از منکر را هر یک به دیگری واگذار کرده و از آن شانه خالی کند، پس حادثه ناگواری را از سوی خدا انتظار داشته باشند.»[3]
گستره حکمی معروف و منکر
عادت هر فرهنگ اعم از امور الزامی و غیر الزامی?اند، و در فرهنگ اسلامی اعم از امور واجب مستحب، مکروه و ترک حرام می?باشند. حرام موضوع فرضیه نهی از منکر است اما آیا معروف بر واجب، مستحب و مکروه اطلاق می?شود؟
در این?باره میان فقیهان اختلاف است. ولی نظر مشهور بر اختصاص معروف به عادت واجب و مستحب است. از میان آنان می?توان به محمد حسن نجفی در جواهرالکلام[4] ، ابن فهد در مهذب[5]،شهید اول در مسالک[6] ،مقدس اردبیلی درمجمع الفائده و البرهان[7]، محقق حلی در شرایع{[8] }،ابن حمزه در الوسیله{1408،ص207}علامه حلی در مختلف{[9] }سبزواری در کفایه {[10] }و... و فقهای معاصر{[11] و بیشترشان سخنی از جایگاه مکروهات در این فریضه به میان نیاورده اند جز شمار اندکی مانند:ابن حمزه که مکروه را در شمار منکر آورده {[12] }،شهید اول{[13] } و صاحب جواهر الکلام{[14] } که آن را بنا بر یک احتمال زیر مجموعه معروف می دانند گرچه صاحب جواهر آن را رد میکند.
این اختلاف ناشی از تعریف حسن است که صاحب جواهر سه تعریف را نقل می?کند:
1 -فعلی که شخص توانا و آگاه بر آن، آن را انجام می?دهد. در این تعریف فعل?های واجب، مستحب، مباح و مکروه داخلند.
2 -فعلی که به دور از عوامل نکوهش باشد. در این تعریف نیز همه افعال جز حرام، داخلند .
اما با قید«أختص بوصف زائد علی حسنه: صفتی اضافه بر حسن دارد» فعل مباح و مکروه خارج می?شوند.
3 -فعلی که باعث ستایش گردد. طبیعی است که تنها واجب و مستحب را شامل خواهد بود .
اما حسن موجود در تعریف معروف را نمی?توان بر این معنا حمل کرد زیرا دیگر به قید«أختص بوصف زائد علی حسنه» مقید نخواهد بود.
به هر حال از نظر صاحب جواهر، معروف شامل واجب و مستحب است. ولی شهید ثانی مکروه را نظر به استحباب ترکش، مصداق معروف می?داند. اما این دیدگاه با اشکال رو به اوست زیرا در تعریف معروف، خود فعل مورد نظر است نه ترک آن.[15].
در خصوص وجوب امر به معروف، تنها معروف?های واجب تحت این فریضه قرار می?گیرند پس امر به مستحب، مستحب است. [16]
فعل منکر تنها حرام را شامل است گرچه برخی فقها چون ابن حمزه مکروه را داخل در منکر کرده?اند ولی همین فقها نهی از منکر را در خصوص مکروه مستحب دانسته?اند[17]. اما این اندراج با تعریف منکر سازگار نیست. زیرا عقل تارک مکروه را شایسته نکوهش نمی?داند.
در مجموع، معروف شامل واجبات و مستحبات و منکر تنها شامل محرمات است. بر این اساس می?توان نصایح معصومان علیهم?السّلام را که آمیخته?ای از واجبات و مستحباتند، در شمار معروف آورد که امام از باب وجوب و استحباب امر به آنها کرده?اند.
جایگاه مستحبات در تمدن اسلامی
نقش? تمدن ساز مستحبات را می توان در حوزه های فردی و اجتماعی بررسید.
مستحبات ره?آوردهایی برای افراد دارد چون: تربیتی، ارشادی، ، تکامل و اعتلای انسان، پاک?سازی نفس، و...
و در گستره اجتماعی نقش?هایی چون: حفظ نمادهای اسلامی، حل مشکلات اجتماعی(با اوقاف، قرض الحسنه، تعاون و...)، استحکام خانواده و هزاران اثر دیگر دارد. [18]
ب-مفهوم اصطلاحی تمدن
مورخان و جامعه شناسان تعریفهای متفاوتی از تمدن ارائه کرده اند؛ویل دورانت آن را نظمی اجتماعی می داند که در پی آن خلاقیت فرهنگی میسر می شود.وی ارکان آن را 4رکن :اقتصاد،حکومت،اخلاق و علم و هنر می داند.[1] هانتینگتون وجوه تمایز تمدنهارا تاریخ ، زبان ،فرهنگ ، سنّت و از همه مهمتر مذهب بر می شمرد.[2] اما در موسوعه بزرگ عربیه نوعی شیوه حیات انسانی دانسته شده است:
«تمدن نوعی روش زندگی است که وقتی پدید آمد که مردم زندگی در شهرها یا در جوامعی را که در شکل دولت سازمان یافت،آغاز کردند.تمدن شامل موارد ذیل است:صنعت و هنر،آداب و رسوم،نظامی حکومتی و هر چیزی که در راه حیات و بقای جامعه نقش داشته باشد.»[3]
نقد تعریفها:
تعریف ویل دورانت دوری و باطل است زیرا نظم اجتماعی حاصل از فرهنگ هر جامعه است و اختلاف نظمها بهترین دلیل بر این مدعاست و اگر فرهنگ را مولود تمدن بدانیم دور پیش می آید.علاوه بر آن،دخالت نژاد را در تمدن انکار می کند.
هانتینگتون به ابزار حفظ تمدن اشاره دارد.
درتعریف موسوعه عربیه، تمدن شبیه فرهنگ است.اما با توجه به مفهوم لغوی فرهنگ ابزار حیات و بقای تمدن است.
در تحلیل لغوی ، مفهوم تمدن به تعریف موسوعه نزدیک خواهدبود.و همین مفهوم مورد نظر ماست.
تفاوت تمدن و فرهنگ
بعض از فلاسفه تفاوتی میان تمدن و فرهنگ نمی بینند [4].اما درتعریف موسوعه عربیه، تمدن شبیه فرهنگ است با این تفاوت که فرهنگ یکی از ابزارهای حیات تمدن است و روش حیات ساده و پیچیده را شامل است اما تمدن اشاره به روشهای زندگی ای دارد که از نظام های :اقتصادی،سیاسی و اجتماعی پیچیده برخوردار باشد.[5]
بنابراین اگر کسی فقط با فرهنگ مخصوص به خود به عمران بپردازد در واقع فاقد تمدن است ؛«اگرچه برخی جامعه شناسان بر روش زندگی او نام تمدن فردی را نهاده اند.اما این تمدنها پایدار نیستند.»[6]
اسلام:
اسلام دینی الهی،جاودان و عالمی است که از آموزه های سه گانه:اعتقادی،اخلاقی و احکام و مقررات تشکیل شده و منبع این آموزه ها قرآن کریم و سنت معصومین علیهم السلام است.
مفهوم تمدن اسلامی
علامه محمدتقی جعفری از تمدن به جامعه سالم نام می برد . در خصوص تمدن اسلامی می فرماید: «آنچه که بعنوان فرهنگ و تمدّن و بطور کلّى جامعه سالم از دیدگاه اسلام مطرح است ، آن است که داراى هویّتى سازندة هویّت شخصیّت انسان بوده باشد.»[7]
هویت انسان با یافتن پاسخهای صحیح به 3پرسش نهادینه در سرشت او شکل می گیرد:از کجا و برای چه آمده ام و به کجا می روم؟ مکاتب بشری پاسخ به 2پرسش نخست را نادرست و یا نیمه تمام وانهاده اند و صورت مسئله سوم را پاک کرده اند.لذا در تعریف تمدن به انسان حیوان نما نظر دارند.
در مقابل، اسلام بیشتر به بقای انسانیت انسان اهتمام دارد تا به حیات فیزیکی او؛ لذا در تمدن اسلامی انسانیت رکن تمدن است نه صرف انسانی که حیاتش چون حیوان دراین دنیا به پایان برسد.و به این دلیل است که سعادت اخروی انسانها نیز مورد عنایت است.
موضوع مهم در شناخت مبدأ و معاد ارتباط متقابل این دو معرفت است.
علامه جعفری می فرماید:« تردیدى نیست در اینکه براى تحقّق و بوجود آمدن هویّت شخصیّت در انسان ، چنانکه شناخت عوامل وجودى آن ( خدا و طبیعت و قوانین آن ) لازم است ، همچنین به شناخت عواملى که آینده این هویّت و علّت بوجود آمدن آن را تشکیل مى دهند ، نیازمند مى باشد ، زیرا همانطور که امیر المؤمنین ( ع ) فرموده است :
«إن لم تعلم من أین جئت لا تعلم إلى أین تذهب؛ اگر ندانسته اى از کجا آمده اى نخواهى دانست بکجا مى روى.»[8]همانطور اگر حیات آدمى فلسفه حرکت خود را بسوى فردا نداند ،شناخت وى درباره مبدء هستى و اینکه از کجا آمده است ، ناقص خواهد بود . و بر مبناى چنین فرضى ، انسان ناآگاه از مبدء و مسیر و علّت حرکت و پایان سرنوشت ، از داشتن هویّتى که بتواند شئون مثبت و منفى حیات اورا توجیه قابل قبول بنماید محروم مى باشد .
آن فرهنگ و تمدّنى که نتواند هویّت مزبور را در انسان تحقّق ببخشد و یا نتواند دارنده چنان هویّتى را پیش ببرد ، اعتبارى از دیدگاه اسلام ندارد ،زیرا هویّتى ندارد که بتواند در خدمت هویّت آدمى قرار بگیرد .[9]
ارکان تمدن اسلامی
با توجه به جهانی بودن آموزه های اسلام و عدم تعلق آن به قبیله یا ملت خاص هر دو رکن آن نیز جهانی اند؛انسانهای این تمدن همه فرزندان آدم ابوالبشرند و مدینه و آبادی آن سراسر جهان است.قرآن کریم می فرماید:«ولقد کرّمنا بنی آدم و حملناهم فی البر و البحر و فضلناهم علی کثیراً ممّن خلقنا تفضیلاً[10]؛براستی که فرزندان آدم را کرامت دادیم و بر بسیاری از آفریدگان برتری دادیم .» بنابراین گستره تمدن سراسر زمین را فرا می گیرد.
از نظر اسلام همه انسانها دارای سرشتی الهی[11] و عقلی خداشناس[12] و نفسی ملهم به خوبیها و اجتناب از بدیهایند.[13]پس فرهنگی الهی باید داشته باشند که رهآورد آموزه های پیامبران خدا در طول تاریخ بشر بوده است و در دین مبین اسلام به کمال می رسند. این فرهنگ همه ابعاد حیات انسان را :اعتقادی، اخلاق،اجتماعی،سیاسی،اقتصادی،هنری و علمی و...پوشش می دهد و آن را در صراط مستقیم و منتهی به حیات طیبه دنیوی و اخروی می سازد.[14] همه انسانها به دور از تفاوت های مادی(نژاد،زبان،ملیت ،شکل و شمایل ، و...) این فرهنگ بهرمند می گردند.
شا خصه های تمدن اسلامی
1-توحید مداری:اعتقاد به وحدانیت خدا در همه صفات:ربوبیت،معبود بودن،و....آثار مثبتی در سازندگی مسلمانان داشته است.
2-وحدت و یکپارچگی امت اسلامی
3-احکام و قوانین گسترده
4-عدالت محوری
5-اخلاق محوری:
6-جهاد و دفاع
7-دانش محوری[15]
8-نظارت اجتماعی و سیاسی
9-عمران و توسعه
3. ویل دورانت،تاریخ تمدن، ج1، کتاب اول،فصل اول ،مترجم:احمدآرام،ص .[1]
نرم افزار مجیر. .[2]
گروهی از نویسندگان،الموسوعة العربیة،نرم افزارمجیر .[3]
غه ،نامه به مالک اشتر، محمد تقی جعفری،شرح نهج البلا .[4]
نویسندگان،موسوعه عربیه ماده مدن،نرم افزار مجیر. .[5]
همان. . [6]
محمدتقی جعفری،همان،نرم افزار مجیر. .[7]
سید رضی ،نهج البلاغه،نامه به مالک اشتر. .[8]
محمد تقی جعفری،همان .[9]
اسراء/70 .[10]
[11] . رک:روم/30
محمدبن یعقوب کلینی،اصول کافی،ج1،ص25 .[12]
شمس/6 .[13]
ک:نحل/97 .[14]
[15] همان. . [15]
لیست کل یادداشت های این وبلاگ